کد مطلب:314501 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

علم را در آغوش گرفتم
جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد سعادتی، امام جماعت مسجد صاحب الزمان علیه السلام طی مكتوبی به دفتر انتشارات مكتب الحسین علیه السلام، كرامتی را چنین نقل می كند:

محضر مبارك حضرت مستطاب جناب آقای شیخ علی ربانی خلخالی (دامت بركاته) سلام علیكم. سلامتی حضرت عالی را در پناه حضرت صاحب الامر حجة ابن الحسن المهدی «عجل الله تعالی فرجه الشریف» از درگاه پروردگار متعال مسألت دارم و امیدوارم كه آن وجود شریف جهت ترویج و نشر كرامات حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم علیه السلام موفق باشند. از آن جا كه توفیق مطالعه ی كتاب محترم چهره ی درخشان قمر بنی هاشم علیه السلام تألیف آن جناب برایم حاصل شد و در خاتمه متذكر شده اید كه اگر شخصی كرامتی دیده است مرقوم فرماید، لذا اطاعت امر شد و یكی از كرامات آقا قمر بنی هاشم كه برایم حاصل شده به محضرتان تقدیم می دارم:

در تیرماه سال 1373 شمسی كه برای تبلیغ ایام محرم در آمل بودم با اظهار و علاقه خواهران و برادران دینی قول دادم كه از اول ماه صفر با خانواده به آن جا بروم. به كرج آمدم. در این ایام برای دختر سه ساله ام به نام زهرا اتفاق ناگواری رخ داد. به این صورت كه میهمان شخصی بودیم. فرزند سه ساله ی میزبان در حدود ساعت دوازده شب سنجاق نسبتا بزرگی را به چشم دخترم از ناحیه ی سیاهی چشم فرو كرد. او را در بیمارستان فارابی تهران بستری نمودیم. از آن جایی كه همیشه مادرش همراهش بود، من



[ صفحه 470]



یك شب مادر را به منزل آوردم و خاله اش جهت مراقبت مصدوم در بیمارستان ماند. لحظات سخت و دشواری داشتم و نگرانی مادر و گریه هایش مرا وادار كرد كه سؤالاتی (از دكتر) بنمایم ایشان جواب گفتند كه آن سنجاق آلوده بوده است. نظر پزشكان این بود كه باید چشم تخلیه شود تا به چشم دیگرش آسیب نرسد. آن شب را تا صبح به گریه و زاری گذراندیم. فردا مادر را به بیمارستان بردم شب كه برای استراحت به روستای مشكین آباد كرج به منزل یكی از بستگان رفتم. صدای اذان مغرب بلند شد، چون منزل نزدیك مسجد بود بنده دیگر لباس روحانی ام را نپوشیدم و روانه ی مسجد شدم در حالی كه وضو می گرفتم منقلب شدم. این مسجد به نام قمر بنی هاشم علیه السلام بود. داخل مسجد شد، و چشمم به علمی كه در گوشه مسجد بود افتاد، خود را به آن رساندم و علم را در آغوش گرفتم و با بوسه و زاری آقا را قسم دادم: ای مولا، تا كنون بیست سال است كه در آستانه ی این خاندان توفیق منبر و روضه خوانی برایم حاصل شده است، اگر یك منبر من در نزد شما قرب دارد چشم فرزندم را از شما می خواهم و لاغیر.

دو نماز را با گریه و زاری با امام جماعت آن جا اقامه نمودم. شب كه خوابیدم در عالم رؤیا ملاحظه كردم كه كتابی در دست دارم و نشسته ام و از مقابلم سواری با اسبی سفید نزدیك شد و برایم مشخص بود كه آقا قمر بنی هاشم علیه السلام است بدون آن كه سخنی بگویم دیدم آقا از روی اسب به سمت راستش با چشم اشاره فرمود: بگیر یا بردار. صبح كه از خواب بیدار شدم این خواب را یك جواب دانستم و زمانی كه به بیمارستان مراجعه كردم دیدم كه مادر فرزندم اولین روزی است كه تبسم بر لب دارد. سؤال كردم: حال فرزندمان چطور است؟ گفت: خدا را شكر، امروز كه دكتر (تبریزی) آمد گفت: خانم، طبق معاینات به عمل آمده ما می توانیم عفونت ها را برطرف نماییم. اما نوری در چشم نخواهد بود و فرزند شما با یك چشم باید به زندگی ادامه دهد. چشم بیمار را تخلیه نمی كنیم.

می خواهم به عرض عالی برسانم كه كرامت آقا شامل حال فرزندم شده كه صد در صد بینایی خود را بازیافت و حتی به عینك هم نیاز پیدا نكرد.

شبی در آبان ماه سال 1376 شمسی با حجة الاسلام شیخ محمد ظهیری جایی



[ صفحه 471]



مهمان بودیم ساعت سه نیمه ی شب بود كه ایشان به سراغ من آمد و گفت: فلانی، الآن در خواب دیدم كه من و شما و عده ای دیگر در كربلا هستیم و من شما را در سه راه سدر كه از آن جا حرم امام حسین علیه السلام و هم قمر بنی هاشم علیه السلام مشاهده می شود نگران می دیدم، شما می گفتید خوب بود در این زمین تكیه ای بسازیم و حالا كه نشد. من در جواب می گفتم: آن زمین كه در آخر خیابان سدر است را بسازیم. حجة الاسلام ظهیری گفت: چه عهد و پیمانی با آقا قمر بنی هاشم و امام حسین علیهماالسلام داری؟ كه مرا گریه گرفت و گفتم: من زمینی را در شهر بزغان نیشابور وقف تكیه كرده ام كه از آن زمین حرم امام زاده كه در آن جا هست دیده می شود. تاكنون نتوانسته ام جهت ایجاد ساختمان تكیه اقدام كنم.

خلاصه كلام، بعد از مطالعه و مشاهده معجزات و كرامات آن حضرت بر آن شدم كه مطالب را خدمت آن سرور مكرم ارسال دارم و جهت ایجاد ساختمان تكیه ابوالفضلی مشهد بزغان شهرستان نیشابور هم توان خود را به كار بندم.

دعاگوی شما شیخ محمد سعادتی فرزند مرحوم حجة الاسلام والمسلمین كربلایی شیخ محمد حسن سعادتی و اكنون در شهر وحیدیه شهریار در مسجد صاحب الزمان به اقامه نماز جماعت و امر تبلیغ مشغول هستم.

در خاتمه سلامتی حضرت عالی را از درگاه پروردگار متعال خواهانم.

الأحقر شیخ محمد سعادتی

امام جماعت مسجد صاحب الزمان علیه السلام

شهرك اسماعیل آباد وحیدیه شهریار